حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و سی و سوم
زمان ارسال : ۱۰۵ روز پیش
در اتاق امین را باز کردم و داخل رفتم. پای راستش توی گچ بود و سر و صورتش زخمی. چقدر تنها بود! نه مادرم را در کنارش داشت و نه سوگل. به نقطهای زل زده بود و در فکر بود. میدانستم توی فکرش چه میگذرد. که ای کاش در آن تصادف میمرد و مجبور نمیشد به روی من و مجید نگاه کند. قلبم از اندوه در حال پاره شدن بود. به طرفش رفتم و نگاهش متوجه من شد. لبخند زد. ایستادم و دستم را روی سر کم مویش که معلوم بود به
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
Zarnaz
۲۰ ساله 10عزیزم امین چقدر قشنگ سر عقل امده😍قشنگ پشیمونه😍عالی عالی مرسی مرضیه جونم ❤️💋